بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 153
ظاهراً کلاس تقویتی تابستان سال 66 بود که یک معلّم سر کلاس، دانش آموز شرّی را با ضرب و شتم از کلاس بیرون انداخت.
جلسه بعد دو خط حدیث در مذمّت تنبیه بدنی، آن هم در مقابل جمع و اثرات نامطلوب آن بر تربیت، روی کاغذ نوشتم و آن را داخل تریبون آقا معلّم قرار دادم.
آقا معلّم همان ابتدای کلاس متوجّه کاغذ شد و بدون تأمّل و بی هیچ مقدّمه ای شروع کرد متن آن را برای همه خواند و ضمن اقرار به اشتباهش، بلافاصله گفت که به آن دانش آموز هم بگویید برگردد سر کلاس.
از یک طرف آن معلّم ادّعای ارزشی بودن نداشت و شعارهای ارزشی نمی داد و از طرف دیگر نیز آن دانش آموز واقعاً شر و مقصّر بود.
حالا من نمی دانم بعد سی سال چه اتفاقی افتاده که هرچه برای افرادی ارزشی و ولایت مدار - که لابد مدّعی جذب حداکثری و دفع حداقلی هم هستند-، حدیث و روایت و سخنان امام(ره) و رهبری و سایر بزرگان انقلاب و سیره شهدا و خاطره و ... می گذاریم که متوجّه اشتباهاتشان بشوند و بفهمند این طرز برخوردها درست نیست که مثلاً به کسی بگویند «تو چه حقّی داری کانال و سایت داشته باشی و اظهار نظر کنی؟!»، کاملاً نتیجه عکس می دهد و در پی پرونده سازی و مچ گیری از لابلای گپ و گفت های خودمانی در شبکه های اجتماعی می روند و مرا متّهم می کنند به «درج شایعات و مطالب کذب ... در کانال تلگرامی خود»!
این خاطره را هم در کانال تلگرامی خود منتشر می کنم تا بدانند یک بسیجی به هیچ روی با این اتهّام زنی ها و تهدید به برخورد با بی رحمانه ترین شکل ممکن، شانه از زیر بار تکلیف الهی و رسالت انقلابی خود(*) خالی نمی کند.
و تا بدانیم روحیه طاغوتی و استکباری یک شبه سراغمان نمی آید.
اَعاذَنَا اللّه مِنْ شُرورِ اَنْفُسِنا وَ سَیئاتِ اَعمالِنا
پی نوشت:
*- همه چیز به همه ما مربوط است!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک